سلام به همگی از تهران برگشتیم و عروسی خاله جون من و مهرانا هم تموم شد این آخرین خالم بود. خیلی خوش گذشت اما خوب دلمونم گرفت و البته کلی هم رقصیدیم . مهرانا داعم در حال گم شدن در سالن بود برای مثال وقتی عروس و داماد اومدن گمشده بود و روی جای عروس و داماد در حال درست زدن پیداش کردیم یک جاهم وسط عروسی روی یک صندلی داشت گریه می کرد. این هم عکس های عروسی،بفرمایید: این غذاش بود. بقیه عکس ها دست خالمه. که بزودی خواهید دید ...